روانشناسی،داستان،... روانشناسی،داستان،... آخرین مطالب
نويسندگان برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
چگونه با استرس ها کنار می آییم؟
اما آیا بدن ما مکانیسم دفاعی خاصی در برابر انواع استرسهای روحی و روانی نیز دارد؟
افراد با بهکار بردن مکانیسمهای دفاعی، مسایل و مشکلات خود را حل نمیکنند، بلکه فقط به تحریف آنها و در واقع تحریف واقعیت میپردازند. دسته اول آنهایی هستند که باعث ایجاد سازگاری و سلامت روانی در فرد میشوند. البته درست است که در این مکانیسم دفاعی، شخص وقایع اضطرابآور را به ضمیر ناخودآگاه خود پس میزند و در واقع آن را از آگاهی خود خارج میکند، اما موضوع های سرکوبشده هرگز از بین نمیروند و بهصورت غیرمستقیم بر رفتار شخصی تاثیر میگذارند، مثلا در رویاها و کابوسهای شبانه دیده میشوند. گاهی مکانیسم سرکوبی، انرژی روانی زیادی را از فرد میگیرد و هرچه موضوعات سرکوبشده بیشتر باشد، تاثیر منفی و مخرب در سلامت روانی فرد بیشتر خواهد بود، به طوری که انباشته شدن موضوعات سرکوبشده در ضمیر ناخودآگاه، سرانجام میتواند باعث بروز انواع اختلالات روانی خفیف یا شدید شود. برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
چرا برخی از مردم هیچگاه افسرده نمیشوند؟بیل دیکین، پروفسور روانپزشک در دانشگاه منچستر میگوید: "به نظر ما یک پنجم جمعیت بریتانیا در مقطعی از زندگیشان دچار افسردگی می شوند." جف واتز بخش جهانی بی بی سی رویارویی با تجربههای ناگوار زندگی مانند طلاق، بیکاری، سوگواری و یا هر نوع شکست دیگر باعث افسردگی در بسیاری از افراد می شود. پس چرا بسیاری دیگر در اثر این اتفاقات افسرده نمیشوند؟ فردی که در اثر این تجربهها افسرده نمیشود دارای خصوصیتی است که در اصطلاح روانپزشکی از آن به عنوان "حالت ایستادگی یا مقاومت" یاد میکنند. آنطور که دکتر ربکا الیوت، روانشناش از دانشگاه منچستر میگوید همه ما در جایی از خط درجه بندی شده سلامت روانی قرار داریم. او در این مورد توضیح میدهد: "در یک سوی (این خط) کسانی هستند که بسیار آسیب پذیرند و هنگام رویارویی با میزان فشار عصبی کم یا حتی هیچگونه فشاری دچار اختلالات روحی میشوند. در سوی دیگر (این خط) کسانی وجود دارند که زندگی بسیار بد و مملو از تجربه های تلخ داشته اند اما همچنان مثبت و خوشبین باقی ماندهاند." به نظر او بیشتر ما جایی در وسط قرار داریم. اما این مقاومت و ایستادگی چیست؟ آیا چیزی است که ما آن را به ارث میبریم، و یا چیزی اکتسابی است؟ آیا می توان ردپای شیمیایی آن را در مغز یافت؟ یا به نحوه پیوند اعصاب و یا فعالیت الکتریکی اعصاب مربوط میشود؟ اگر دارای این خصوصیت نیستیم می توانیم آن را به دست بیاوریم؟ متاسفانه جواب همه این سوالها مشابه است. ما حقیقتا نمیدانیم. اما دوست داریم و نیاز داریم که بدانیم، زیرا طبق آمار سازمان بهداشت جهانی، افسردگی بیش از ۱۲۰ میلیون نفر در سراسر جهان را تحت تاثیر قرار می دهد. بیل دیکین، پروفسور روانپزشک در دانشگاه منچستر میگوید: "به نظر ما یک پنجم جمعیت بریتانیا در مقطعی از زندگیشان دچار افسردگی می شوند." چیزی که باعث نگرانی می شود این است که به نظر او در حال حاضر تعداد بیشتری از افراد نسبت به گذشته دچار افسردگی میشوند و علاوه بر آن تاثیر افسردگی بر روی جوانان نیزاین روزها بیشتر شده است. بیل دیکین، ربکا الیوت و دیگر همکارانشان تحت حمایت شورای پژوهش پزشکی، با بررسی دقیق مغز انسان، تلاش می کنند تا منشا و ماهیت این خاصیت مقاومت را درک کنند. آنها معتقدند درک بهتر این مسئله ممکن است به نفع کسانی تمام شود که دارای این خاصیت نیستند. کسانی که مورد تحقیق قرار گرفته اند عمدا از سطوح مختلف انتخاب شده اند. بعضی ها گاه به گاه دچار افسردگی شده اند، بعضی ها بیش از حد معمول با فراز و نشیب های زندگی دست و پنجه نرم کرده اند و بعضی از آنها زندگی نسبتا بهتری داشته اند. دکتر بیل دیکین میگوید این تحقیقات آنها را متوجه عملکرد مغز در این خصوص کرده است. وی از جمله به " درک انعطاف پذیر" - قابلیت انسان در تطبیق با شرایط مختلف زندگی - و همینطور میزان توانایی مغز برای پردازش و به یاد آوردن خاطرات و موضوعات شادی بخش اشاره کرد. حافظه عاطفی افرادی که در این تحقیقات شرکت کردند به چهار گروه مختلف تقسیم شدند. گروه ها عبارتند از افرادی با استرس زیاد، استرس کم، دارای افسردگی و بدون افسردگی. نمونه ای از آب دهان همه آنها برای اندازهگیری میزان هورمون استرس، آزمایش شده است. فعالیت های مغزی بسیاری از آنها نیز اسکن میشود تا نشان دهد که هنگام فعالیت های گوناگون کدام بخش های مغز فعال می شوند. ربکا الیوت میگوید: "در یکی از آزمایش ها به آنها تصاویری با بار احساسی نشان میدهیم. آنها باید این تصاویر را به خاطر بسپارند. مدت کمی بعد این تصاویرهمراه با تصاویر دیگر دوباره به آنها نشان داده میشود. آنها باید از میان همه، آن تصاویر را تشخیص دهند. از این طریق ما می توانیم قابلیت انسان ها در به یاد آوردن موضوعات عاطفی را اندازه گیری می کنیم." خانم الیوت می گوید که تحقیقات هنوز کاملا نشده است و به عنوان مثال هنوز نمیتوان گفت که تفاوت عملکرد مغز بین گروه های مختلف دقیقا چیست. اما نشانه هایی که موجب دلگرمی است، وجود دارد. ارتباطی که بین میزان خاصیت ایستادگی مغز افراد با چگونگی عملکرد آنها در آزمون های مختلف وجود دارد، یکی از نشانه های دلگرمی است. دکتر ربکا الیوت در این باره می گوید: "مثلا نتایج اولیه تحقیقات نشان داده است افرادی که خاصیت ایستادگی بیشتری دارند، احتمال آنکه تصاویری حاوی صورتهای شاد به یادشان بماند بیشتر است تا تصاویری با صورتهای غمگین." هنوز مشخص نیست که چگونه پزشکان از تحقیقات اخیر در دانشگاه منچستر می توانند استفاده کنند. چیزی که از آن به عنوان خاصیت ایستادگی مغز یاد می شود، به مخلوطی از فعل و انفعالات بین ژن های انسان ، مواد شیمیایی بدن، شبکه اعصاب در مغز و تجربه های زندگی ما بستگی دارد. اما به طور کلی پژوهشگران امیدوارند تا با درک فعالیت های مغزی که نشان دهنده خاصیت ایستادگی و مقاومت آن است، به درمان های تازه و یا شیوه های جدید درمان اختلالات عصبی دست یابند. دارویی برای ایجاد خاصیت ایستادگی؟ بیل دیکین میگوید که با استفاده از اسکن های مغزی میتوان "نمایه علمیعصبی" مشکلات یک شخص را ترسیم کرد. این اطلاعات میتواند به تصمیمگیری درخصوص بهترین روش معالجه، کمک کند. ممکن است مریضی دارای قابلیت "درک انعطاف پذیر" باشد اما به یاد آوری افکار و خاطره های غمگین گرایش بیشتری داشته باشد. بیل دیکین میگوید: "درک این مطلب به ما فرصت می دهد تا با ایجاد یک برنامه درمانی برای شخص مورد نظر مانع از افسردگی او در آینده شویم." به گفته او در مرحله اول، این درمان به احتمال زیاد نوعی گفتر درمانی خواهد بود. اما ربکا الیوت در پاسخ به این سوال که آیا می شود دارویی ساخت که با استفاده روزانه از آن فعالیت مغز را تحت تاثیر قرار داد و خاصیت مقاومت آن را بیشتر کرد، میگوید: "به نظرم ساخت چنین دارویی از نظر تئوری امکان پذیر است اما مطمئن نیستم مردم تا چه حد تمایل به استفاده از آن را داشته باشند." اما هرچه باشد پیدا کردن راهی برای تقویت خاصیت مقاومت مغز ارزش آن را دارد. فقط کافی است پای صحبت پولین، یکی از افرادی که در تحقیقات دانشگاه منچستر شرکت کرد بشینید. پولین در دوره ای که بیکار بود و با مشکلات مالی درگیر بود، باید سه فرزندش را به تنهایی بزرگ می کرد، دچار افسردگی شدیدی شد و کاملا منزوی شده بود. پولین میگوید: "احساس انزوا می کردم و دلم می خواست روی تختم بنشینم و گریه کنم. زمانی آنقدر حالم بد شده بود که دیگر نمی خواستم با بچه هایم باشم. آن زمانی بود که به دکتر مراجعه کردم." هنوز دارویی برای ایجاد قابلیت مقاومت در وجود ندارد ولی شاید روزی پزشکان بتوانند برای پولین این دارو را تجویز کنند. برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
خوب و بد های بلوغ زودرس
یکی از علل بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان علل ژنتیکی است و در خانواده ای که دچار بیماری های خلقی هستند، احتمال ابتلای فرزندان به افسردگی بیشتر است. پر استرس بودن محیط خانواده و مشاجره مداوم والدین با یکدیگر، دخترانی که دچار بلوغ زودرس می شوند، فوت یکی از اعضای نزدیک خانواده، از عوامل بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان هستند. افسردگی در کودکان و نوجوانان معمولا با اختلالات دیگری مانند اضطراب، فرار از خانه و یا خودکشی همراه است و به همین دلیل تشخیص زودهنگام آن اهمیت بسیاری دارد. در صورتی که کودک یا نوجوانی دچار افسردگی ساده به تنهایی و بدون اختلالات دیگر روانپزشکی باشد، حدود شش ماه تا یکسال درمان وی زمان می برد و تا زمان بهبود علائم، روان درمانی ادامه پیدا می کند، اما در صورتی که افسردگی به همراه بیماری روانی دیگری باشد، برای درمان زمان طولانی تر نیاز است.
اکثر والدین معتقدند، نوجوانان امروزی زندگی راحتی دارند و در اصطلاح در پر قو بزرگ شدهاند، اما در حقیقت این نوجوانان بسیار بیشتر از گذشته در معرض خطر هستند. بدن پسرهای امروزی در 18 سالگی به بلوغ کامل جنسی و بدنی میرسد (درحالیکه 200 سال پیش، رشد فیزیکی پسرها تا 22 سالگی کامل میشد)، اما مغز آنها به این سرعت رشد نمیکند و به همین دلیل ممکن است دست به کارهای خطرناکی بزنند که زندگیشان را تهدید کند. از عوامل پایین آمدن سن بلوغ جنسی نوجوانان امروزی میتوان به بهتر شدن استانداردهای زندگی، بهبود تغذیه و پیشرفتهای صورت گرفته در علم پزشکی و داروسازی اشاره کرد.
همین عامل سبب میشود پسران امروزی بیشتر دچار تصادفات رانندگی شوند، با دیگران درگیر شوند و حتی جان خود را بر سر این کارها از دست بدهند. البته دختران امروزی هم بلوغ زودرس را تجربه میکنند، برای مثال سیکل قاعدگی در دختران نوجوان امروزی زودتر از نسلهای گذشته آغاز میشود. خوشبختانه پزشکان برای برطرف کردن مشکلات مربوط به این پدیده به راهحلهای مناسبی رسیدهاند، اما در مورد پسران این اتفاق هنوز رخ نداده است. برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
چکار کنیم که احساس تنهایی نکنیم؟حتی اگر این موضوع درست باشد، و شما فردی کاملاً درونگرا هم باشید اما باز هم امیدی برای کسب برخی خصوصیات افراد برونگرا وجود دارد. برای ایجاد تغییر و تحول در خودتان باید همیشه سه اصل را رعایت کنید: ● چگونه برونگرایی را در خود تقویت کنید برای شروع و در اولین گام باید سعی کنید بیشتر وقت خود را با دیگران بگذرانید. اگر احساس میکنید با قرار گرفتن در موقعیتهایی که به معاشرت با تعداد زیادی از افراد نیاز دارد، تحت فشار قرار میگیرید و معذب میشوید، مطمئن باشید که این موضوع زیاد ارتباطی به ساختار شخصیتی شما ندارد و تنها با این دلیل است که تجربه حضور در چنین موقعیتهایی را نداشتهاید. برای برداشتن گام اول ابتدا به یک پیش گام احتیاج دارید، به دلیل اینکه شما تا بحال فردی برونگرا نبودید برای ملاقات و معاشرت با دیگران انگیزه لازم را نداشتید، و تا زمانیکه این انگیزه در شما ایجاد نشود، نمیتوانید برونگرا شوید. اگر در چنین حلقه انزواطلبانهای گرفتار شوید، برای خلاص شدن و شکستن آن دو راه بیشتر ندارید. ۱) به دنبال فعالیتهای گروهی مورد علاقه خود بگردید. ● به دنبال فعالیتهای گروهی مورد علاقه خود بگردید: شما میتوانید افرادی را شناسایی کنید که از بودن در کنار آنها لذت میبرید و در معیت آنها به انجام فعالیتهای دستهجمعی بپردازید. قرار نیست که شما با هر تیپ آدمی در ارتباط باشید و معاشرت کنید، چرا که سنگ بزرگ علامت نزدن است، قدم به قدم و آهستهآهسته خود را با وضعیت جدید وفق دهید، این روش نقطه شروع مناسبی خواهد بود. ● پیله تنهایی خود را پاره کنید: همه افراد برای خود یک حریم خصوصی دارند که در مورد افرادی که به شدت برونگرا هستند، این حریم محدود شده و زیاد به چشم نمیآید. اما افراد درونگرا برای خود حریم خصوصی گستردهتری قائل هستند. پس در نتیجه برای اینکه فردی اجتماعی باشید باید این حریم خصوصی را محدود کنید و زیاد خود را در پیله تنهاییتان محصور ننمایید. اگر یکبار دست به این کار بزنید، تکرار آن برایتان راحتتر خواهد شد. بطور مثال اگر تازه به یک ساختمان نقل مکان کردهاید و مواجه با همسایههای جدید چندان هم کار سادهای به نظر نمیآید، برای غلبه بر این ترس میتوانید هر روز صبح شما برای سلام کردن پیش قدم شوید. البته لازم به ذکر است که لازم نیست از همان شروع کار گامهای بیش از حد بلندی بردارید، همیشه مسیرهای جدید را با گامهای کوتاه شروع کنید تا رفتهرفته به شرایط جدید عادت کنید. ● هنر خوب صحبت کردن را یاد بگیرید پس شما هم اگر میخواهید خود را در این گروه جای دهید باید زره و کلاه خود به تن کرده و به جنگ سکوت بروید و بتوانید بیوقفه حرف بزنید. اما خوب میدانید که در عمل توانایی چنین کاری را ندارید. مطمئناً شما و تمام درونگراها بر این عقیدهاید که بهترین گفتگوها آنهایی هستند که به عنوان متکلم نقش کمی در آن داشته باشید، و به عنوان یک درونگرا خوب میدانید که از بودن در یک جمع دوستانه و تنها شنونده سخنان آنها بودن چه احساس خوبی در شما ایجاد میشود. اما از همین امروز رویه خود را تغییر دهید. برای شروع تنها چند کلمه هم کفایت میکند. لازم نیست مثل یک برونگرای حرفهای مسلسل وار حرف بزنید، همین که بتوانید در حد چند کلمه نظرات و احساسات خود را بیان کنید، اعتماد به نفس شما برای برخورد با موقعیتهای اجتماعی افزایش مییابد. در اینجا وقت آن شده که فوت کوزه گری افراد برونگرا را به شما یاد دهیم، این افراد بدون اینکه مطمئن باشند درباره چه موضوعی میخواهند صحبت کنند، باب گفتگو را باز کرده و همچنان به حرف زدن ادامه میدهند. پس شما هم فقط حرف بزنید تا حرف زده باشید. شاید باز هم برای شما که به چنین روشهای نه چندان دل چسبی عادت ندارید، انجام چنین اعمالی کمی سخت باشد اما بههرحال در همین حد که برای صحبت تلاش کنید پیشرفت خوبی محسوب میشود. بالاخره روزی میرسد که شما هم مثل یک برونگرای واقعی بیوقفه حرف بزنید! ● لذت درونگرایی پس این درونگرا بودن چندان هم بد نیست و باعث افزایش و ارتقای مهارتهای دیگر شما میشود. اصلاً مهم نیست تستهای روانشناسی چگونه درباره شما قضاوت کنند. ● برونگراها و درونگراها هر کس به این هر دو متمایل است، اما همواره بر اثر محیط و خصوصیات خلقی، یکی بر دیگری تفوق دارد و بهنحو بارزی آشکار میشود. برونگرایی حاد فرار نامعقول و غیرمنطقی از نفس و نمایش دادن احساسات در جمع است (مانند هیستری و هیجان شدید) و درونگرایی حاد عبارت از عقبنشینی به دنیای درون است، و درین حال خیالبافی جانشین واقع بینی میشود. «یونگ» بیماری تقسیم خاطر را اختلال مشاعر شخص درونگرا میداند. برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
آیا تکنولوژی موجب تنهایی ما شده است؟
درنتیجه این پیشرفتها، انسانها هر روز با افراد بیشماری روبهرو میشوند اما برخلاف گذشته که این ارتباطات به صورت رودررو بود، در اجتماع امروز، اکثر این ارتباطات از طریق صفحه تلویزیون، مانیتور کامپیوتر یا تلفنهای همراه صورت میگیرد. در این مقاله، میخواهیم ببینیم چرا این شکل کور از ارتباطات یکی از دلایل اصلی احساس تنهایی آدمها باوجود بودن انسانهای بیشمار در اطرافشان شده است.
نمونه دیگر آن میتواند افرادی باشد که دوستان زیادی در زندگی خود دارند. این افراد معمولاً شادتر، خوشبختتر و سالمتر هستند و معمولاً بسیار بیشتر از افراد تنها عمر میکنند. علت این فواید ذهنی و جسمی هر چه که باشد، این واقعیت وجود دارد که روابط واقعی انسانی موجب کاملتر کردن ما میشوند و بدون آن بدن و زندگی ما شروع به شکسته شدن میکند.
وقتی با هم حرف میزنند هم معمولاً درمورد مسئله مهمی نیست، زیرا دیگران نمیخواهند مزاحم تماشای برنامه شما شوند. در برخی خانوادهها، اعضای خانواده حتی کنار همدیگر هم نمینشینند و غذاهای فوری و آماده به آنها کمک میکند که هر زمان و در هر مکانی که دوست دارند غذای خود را صرف کنند. متاسفانه این تنهایی خودتحمیل فقط مخصوص زمان شام و غذا خوردن نیست، زیرا بعد از صرف غذا نیز هر عضو خانواده به راه خود میرود. بعضی دوباره جلوی تلویزیون رفته، بعضی مشغول اینترنت یا بازیهای کامپیوتری شده و بعضی هم یا موزیک گوش میدهند و یا از طریق تلفنهمراه خود با دوستان خود چَت میکنند.
تازمانیکه از افراد دیگر جدا شده باشید، احساس تنهایی خواهید کرد زیرا این دوستان مجازی نمیتوانند به خوبی نیازها و خواستههای شما را در درازمدت برآورده کنند. علت این کمبود رضایت این است که اکثر افراد از تکنولوژی بعنوان راهی برای پرت کردن حواس خود از احساساتشان استفاده میکنند. این باعث میشود به طور موقت احساس خوبی پیدا کنند اما در آخر این وسیله انحراف حواس موجب سرخوردگی آنها میشود زیرا نیازهای واقعی آن فرد را به خوبی ارضا نمیکند. بعوان مثال، تصور کنید که فردی احساس تنهایی میکند اما به جای اینکه به این احساس خود گوش دهد، با چَت کردن آنلاین با دیگران حواس خود را از تنهایی خود منحرف میکند. برای آن لحظه ممکن است آن فرد تصور کند که نیازش برآورده شده است زیرا چت کردن با دوستان اینترنتی آن احساس تنهایی را به طور موقت از او دور میکند. اما با گذشت زمان، این فرد سرخوردهتر میشود زیرا هرچقدر هم که آنلاین با دوستان خود گفتگو کند، یکی از نیازهای پایهای و اساسی او برآورده نمیشود: یک ارتباط واقعی با یک انسان واقعی. هرچه آن فرد این احساس تنهایی خود را طولانیتر نادیده بگیرد، دردناکتر شده و میل آنها برای استفاده از آن وسیله انحراف حواس (چت کردن آنلاین) برای نادیده گرفتن احساسات خود بیشتر می شود. اگر این ادامه پیدا کند، فرد دچار افسردگی خواهد شد. اگر تابحال با کسی اینترنتی چت کرده باشید و خواسته باشید که در دنیای واقعی با او قرار بگذارید، آنچه تجربه کردهاید همین احساس سرخوردگی است که برایتان توصیف کردیم. این نشان میدهد که نمیتوانید با همان روشهای قبل نیازهای خود را برطرف کنید. نمونه دیگری که نشان میدهد چطور روابط مجازی قادر به برطرف کردن نیازهای ما نیستند را میتوان در دوستیابی آنلاین مشاهده کرد. اکثر افراد آشنا شدن و ایجاد روابط عاشقانه اینترنتی را مفرح میدانند اما در آخر این عشقبازی مجازی چندان ارضاکننده نخواهد بود. به همین دلیل است که معمولاً دوستیهای آنلاین به بیرون و دنیای واقعی کشیده میشود زیرا ارتباط رودررو تنها راه برآورده شدن کامل نیازها ماست.
وقتی به طور مجازی یا تلفنی صحبت میکنید، ارتباط شما محدودتر از زمانی خواهد بود که آن فرد را به صورت رودررو میبینید. بعنوان مثال، آنلاین حرف زدن با یک نفر استفاده از زبان بدن، تن صدا و ارتباط چشمی را در خود نخواهد داشت. درنتیجه، هرچه ارتباط رودرروی کمتری با دیگران داشته باشید، مهارتهای اجتماعی شما بدتر خواهد شد. تاثیر ضعیف بودن مهارتهای اجتماعی بعدها ایجاد روابط بادوام و بامعنا در خارج از دنیای مجازی را برای شما دشوار خواهد کرد. بعنوان مثال نخواهید توانست به راحتی حرف خود را به زبان بیاورید و نمیتوانید حرفهای دیگران را هم درک کنید. بااینکه این نمونهای ناچیز و غیرمتداول است اما نشان میدهد که چطور ارتباط مجازی میتواند بر ارتباطات واقعی و رودرروی شما نیز اثر بگذارد.
و اگر نتوانند ارتباط خوبی با دیگران برقرار کنند، چطور میتوانند روابطی معنادار و بادوام با دیگران داشته باشند؟ آیا خواهند توانست افرادی از جنس مخالف را به سمت خود جذب کنند؟ و اگر اینطور است، چنین روابطی اگر ارتباط کلامی کافی در آن نباشد، چه مدت طول خواهد کشید؟ بااینکه همه اینها کمی هشداردهنده به نظر میرسد اما همین حالا هم علائم هشدار در اطراف ما وجود دارد و درنتیجه آن تعداد زیادتری از انسانها هر روز تنهاتر و تنهاتر میشوند. تنها راه برای غلبه بر این تنهایی و جلوگیری از آمدن آیندهای تنها این است که دست از نادیده گرفتن احساسات خود برداشته، به آنها گوش داده و به درستی واکنش دهید.
همچنین استفاده از تلفن یا چت آنلاین برای ارتباط با دیگران بد نیست. در این مقاله هدف محکوم کردن این فعالیتها نبوده است، هدف این بوده که خطرات احتمالی آنها را چه برای شما و چه برای جامعه به طور کل گوشزد کنیم. استفاده از این راههای ارتباطی مجازی به تعادل خوب و بیاشکال است. اما اگر از تکنولوژی بعنوان وسیلهای برای نادیده گرفتن احساسات استفاده شود و این نوع ارتباطات شکل اصلی ارتباطات شما را شکل دهد، سلامت ذهنی و جسمی و همچنین زندگی اجتماعی شما تحتتاثیر قرار خواهد گرفت. پس تازماینکه بیشتر ساعات روز را صرف ارتباط با مردم در زندگی واقعی کنید، خطر اینکه نتوانید ارتباطات معنادار و بادوام داشته باشید ناچیز خواهد شد. اما اگر همه وقتتان صرف ارتباطات مجازی شود، باید مراقب آیندهای که در انتظارتان است باشید. چرا؟ چون مهارتهای لازم برای موفقیت در ارتباط با دیگران را نخواهید داشت. یک نمونه کلیشهای برای نشان دادن این را میتوان در معتادان به اینترنت مشاهده کرد که هیچوقت نمیتوانند برای خود دوست دختر یا چند دوست کنار خود داشته باشند. آنچه واقعاً نگرانکننده است بالا رفتن تعداد کسانی است که ترجیح میدهند وقت خود را در اینترنت سپری کنند و درواقع اینترنتی زندگی کنند تا اینکه در دنیای واقعی ارتباط برقرار کنند. اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، به نقطهای در اجتماع میرسیم که ارتباطات رودررو چیزی مربوط به گذشته به شمار خواهد رفت. اگر افراد با هم ارتباط برقرار نکنند، تعداد افراد کمتری با هم ملاقات کرده، عاشق شده، ازدواج کرده و بچهدار میشوند. در آخر این میتواند به کاهش رشد جمعیت کره زمین منجر شود. بااینکه در زمان حال این مسئله منحصر به کشورهای پیشرفته و توسعهیافته است که میتوانند به میزان کافی از تکنولوژی در اختیار مردمان خود قرار دهند، هرچه این تکنولوژِیها پیشرفتهتر شوند، جذب آن بیشتر خواهد شد.
1. احساستان را تشخیص دهید. 2. معنای تنهایی را به خاطر آورید. 3. تصمیم بگیرید چرا احساس تنهایی میکنید. 4. چیزی برای تغییر احساستان پیدا کنید.
هرچه زمان بیشتری را صرف ایجاد روابط مجازی کنید، یا سعی کنید از طریق این سرگرمیها به تنهایی خود کمتر فکر کنید، ایجاد روابط معنادار و بادوام برای شما در دنیای واقعی سختتر خواهد شد. این ناتوانی در ایجاد رابطه بعدها موجب احساس تنهایی، سرخوردگی، اعتیاد به آن راههای منحرف کردن حواس، و در آخر افسردگی میشود. برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
سخت نگیرید تا از زندگی لذت ببریدروزهای کودکیتان را به خاطر دارید؟ با اینحال، همیشه این را به یاد داشته باشید: چیزهای ساده را جدی بگیرید: به قدرت لبخند و خنده، بوسه و آغوش اعتماد کنید. مهربانی، صداقت، رویا و خیال را باور کنید. مثبت زندگی کردن اولین قدم برای خوشبختی است. خود را رها کنید به اشتباهاتتان بخندید احتمالاً وقتی را به خاطر می آورید که میخواستید سخنرانی کنید و یکدفعه احساس کردید که ذهنتان در وسط سخنرانی خالی شد. حسابی ترسیده بودید. اما به احتمال خیلی زیاد شنوندگانتان ظرف یکی دو روز به کلی آن را فراموش کرده اند. همه ما گه گاه خراب می کنیم. اما خوشبختانه مردم این چیزها را خیلی زود فراموش می کنند. • اطرافتان را با چیزهایی پر کنید که دوست دارید. • از لحظاتتان فیلمبرداری کنید و آن را بعنوان یادگاری نگه دارید. • خودتان را از آدمهایی که ناراحتتان می کنند دور نگه دارید. • اگر کارتان با وجود اینکه حقوق بالایی دارد اما برایتان خسته کننده است، قبل از اینکه از آن بیرون بیایید، کاری پیدا کنید که دوست دارید. • اگر کسی میخواهد مجبورتان کند که حرفش را قبول کنید با اینکه به هیچ وجه با او موافق نیستید، از آنها دوری کنید. • اگر مسافرتی بهتان پیشنهاد شده، حتماً بپذیرید. • درستان را ادامه دهید. • هیچوقت نمی دانید که چقدر می خواهید زندگی کنید پس از موقعیت های زندگی نهایت استفاده را ببرید. • برای خوشحال و خوشنود کردن دیگران به خودتان سختی ندهید. از عهده تان خارج است، هرچند ارزشش را هم ندارد. اما اگر می خواهید کار خوبی در حق کسی کنید، از عزیزانتان شروع کنید. • تناسب اندامتان را حفظ کنید. همان آدم جذابی باشید که همیشه تصور می کردید. قدردان سلامتیتان باشید. • فرضیات را کنار بگذارید. قبل از اینکه سخنرانیتان را خراب کنید، از فکر خراب کردن آن اعصاب خودتان را خرد نکنید. از اینکه ممکن است مصاحبه کاری را خراب کرده و کاری که می خواهید را از دست بدهید، از قبل نگران نباشید. بد نیست که انتظار اتفاقات بد را داشته باشیم اما نباید هم فقط انتظار اتفاقات بد داشته باشیم. • طرز تفکرتان را عوض کنید. وقتی کسی مسخره تان می کند، از سابقه خانوادگیتان انتقاد می کند یا برای اشتباهات گذشته محکومتان میکند، گوش هایتان را ببندید. لازم نیست هر چیزی که می شنوید را باور کنید. شما خودتان را بهتر از هر کس دیگری می شناسید. هیچوقت اجازه ندهید که برای خودتان افسوس بخورید. یادتان باشد: اینکه بقیه آدم ها نسبت به یک موقعیت مشابه چه واکنشی می دهند خود را ناراحت نکنید. وقتی دیدگاهتان منفی شده است، ناراحتید، عصبانی هستید، حسودی می کنید یا امثال آن، بدون اینکه بدانید همه انرژی و اشتیاق خودتان را هم کور می کنید. باید سعی کنید این احساسات منفی را در پایینترین حد نگه دارید چون مغلوب شدن در برابر این احساسات باعث می شود غیرمنطقی رفتار کنید و تصمیمات نادرستی بگیرید. همیشه به دنبال خوشبختی باشید مطمئن باشید که می توانید به آن برسید فقط باید بدانید که چه باید بکنید برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
داروهای اعتیادآورمصرف برخی از داروها باعث وابستگی جسمی یا روانی فرد به دارو میشود بهطوری که با قطع دارو، علایم و عوارضی ظاهر میشود. اما لازم است در ابتدا تفاوت وابستگی و اعتیاد مشخص شود؛ در بسیاری از بیماریهای مزمن از جمله دیابت، تیرویید، فشارخون و... فرد به مصرف دارو وابسته است اما اعتیاد ندارد و درصورت دردسترس بودن درمان مناسبتر (به جز مصرف دارو) بهراحتی میتواند مصرف آن را قطع کند. در اعتیاد دارویی، فرد به افزایش دوز دارو و ادامه مصرف باوجود عواقب آن و... نیاز دارد. داروهای اعتیادآور انواع زیادی دارند و مهمترین آنها داروهای خوابآور – آرامبخش، داروهای شبه افیونی و محرکها (ریتالین) هستند: شایعترین داروهای خوابآور - آرامبخش که با مصرف آنها خطر وابستگی و اعتیاد وجود دارد، داروهایی از خانواده بنزودیازپینها (دیازپام، لورازپام، کلردیازپوکساید- کلونازپام و آلپرازولام) و باربیتوراتها (فنوباربیتال و...) هستند. این گروه از داروها، هرچه نیمه عمر کوتاهتری داشته (لورازپام) و هرچه قدرتمندتر باشند (آلپرازولام)، احتمال وابستگی و اعتیاد بیشتر خواهد بود. متاسفانه بسیاری از پزشکان آلپرازولام را برای بیماران تجویز میکنند ولی بیمار بعد از 3-2 هفته مصرف، برای قطع آن دچار مشکل میشود. البته بسیاری از مصرفکنندگان آلپرازولام سرخود یا با توصیه دوستان و نزدیکان به علت اثر آرامبخش و تا حدودی افزایش سرخوشی، به مصرف «آلپرازولام» روی میآورند، اما بعد از چند هفته، با قطع عمدی یا اتفاقی (مثلا فراموشکردن مصرف دارو) دچار حملههای اضطرابی شدید و بیخوابی میشوند. گروهی دیگر از مصرفکنندگان داروهای خوابآور- آرامبخش، مصرفکنندگان متامفتامین (شیشه) هستند که برای کاهش عوارض مصرف شیشه مانند اضطراب، بیقراری و بیخوابی شدید، به استفاده از آلپرازولام روی میآورند. البته اگر فرد تحتنظر پزشک برای مدت زمان طولانی، داروهای آرامبخش – خوابآور استفاده کند، اما معیارهای اعتیاد (نیاز به افزایش دوز، درگیری ذهنی با مصرف و ...) در او وجود نداشته باشد، لازم نیست دارو را قطع کند. گروه دیگری از داروها که مورد سوءمصرف قرار میگیرند و احتمال اعتیادآوریشان بالاست، شبهمخدرها هستند. از این گروه داروها میتوان به ضددردهای شبهمخدر از جمله مورفین و پتیدین و... اشاره کرد که در صورت مصرف طولانیمدت، اعتیادآورند، اما برای افرادی که در ICU وCCU مخدرهای تزریقی میگیرند، در صورت بهبود و نداشتن درد مزمن، احتمال اعتیاد به دارو، در آنها بسیار کم است. بیشتر معتادان این گروه داروها را کادر درمانی (پزشکان و پرستاران و ...) تشکیل میدهند. داروی دیگری که جزو گروه شبهمخدرها محسوب میشود، «ترامادول» است که علاوه بر خواص «شبه افیونی»، با تاثیر بر گیرندههای سروتونینی، خلق فرد را هم بالا میبرد و میتواند او را نسبتا سریع وابسته کند. در صورت مصرف زیاد این دارو، تشنج نیز دیده میشود. در موارد زیادی سوءمصرفکنندگان و وابستگان به موادمخدر برای ترک، «ترامادول» را جایگزین میکنند ولی بعد از مدتی ترک مصرف این قرص هم خود مشکلی دوچندان میشود. داروی دیگر از این گروه «دیفنوکسیلات» و کاربرد اصلی آن، کاهش حرکات روده بزرگ و جلوگیری از بروز اسهالهای غیرعفونی است. مصرفکنندگان موادمخدر این دارو را با دوز بسیار بالا، برای ترک، مورد سوءمصرف قرار میدهند. «ریتالین»، داروی تجویزی دیگری است که خطر وابستگی نسبتا زیادی دارد. این دارو از گروه محرکهاست و تنها کاربرد آن در پزشکی، مربوط به کودکان بیشفعال – کمتوجه و مبتلایان به حمله خواب (نارکولپسی) است. نکته قابل توجه این است که مصرف این دارو معمولا در کودکان بیشفعال – کمتوجه، اعتیادآور نیست ولی در افراد معمولی میتواند اعتیادآور و همراه با علایمی شبیه عوارض مصرف متامفتامین (شیشه) باشد. ریتالین را بیشتر دانشآموزان و دانشجویان برای افزایش تمرکز در مطالعه و بیدارماندن، مورد سوءمصرف قرار میدهند. برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
چرا شکست در عشق سخت و زجر آور است؟دانشمندان معتقدند دلیل اصلی دشوار بودن جدایی و شکست عشقی در مغز انسان نفهته است. تحقیقات نشان میدهد افرادی که دچار این حالت میشوند مشابه با اشخاصی هستند که برای ترک اعتیاد تلاش میکنند. با بررسی مغز افرادی که به تازگی دچار شکست عاطفی شده و برای مثال طلاق را تجربه کردهاند دانشمندان متوجه شکل الگوهای خاصی در مغز انسان شدند که به این مشکل دامن میزند. دانشمندان متوجه شدند مردان و زنانی که طلاق را تجربه کردهاند با نگاه کردن به عکس همسر سابقشان نواحی خاصی در مغزشان فعال میشود که مرتبط با کنترل احساسات، دریافت پاداش و نیاز اعتیاد گونه است و علاوه بر آن احساس وابستگی و درد و رنج حاصل از جدایی را در فرد تقویت میکند. این مطالعات نشان میدهد که چرا برای بسیاری از افراد غلبه بر حس ناشی از جدایی مشکل است و چرا برخی در هنگام بروز این مشکلات عاطفی رفتارهای افراطی مانند خودکشی از خود نشان میدهند. دکتر هلن فیشر از دانشگاه راتگرز که این تحقیقات را انجام داده است در این باره گفت: عشق مانند اعتیاد است. احساس علاقه میتواند مانند یک اعتیاد قدرتمند در بدن انسان شکل بگیرد که جدایی میتواند تاثیرات بسیار مخربی روی ذهن و روان انسانها داشته باشد. فیشر در این باره گفت: ما فکر میکنیم که شکل مغز برای پذیرش عشق از میلیونها سال قبل برنامه ریزی شده است که باعث میشود اجداد ما بتوانند انرژی و وجود خود را برای یک نفر متمرکز کنند و فرآیند همسریابی را آغاز کرده و ادامه دهند. زمانی که شما در فرآیند جدایی وارد میشوید یکی از بهترین مواهب زندگی را از دست میدهید. مغز شما طوری فعالیت میکند که شما را وادار به بازگرداندن همسرتان کند و این حالت میتواند به شکل اعتیاد گونه عمل کند. فیشر و همکارانش مغز 15 داوطلب را که به تازگی دچار شکست عاطفی شده بودند اسکن کردند. این افراد با وجود پایان یافتن زندگی مشترکشان هنوز هم به همسر خود علاقه داشتند. به طور متوسط این افراد دو سال با همسر خود زندگی کرده بودند و تقریبا 2 ماه بود که از او جدا شده بودند. در این تحقیقات از سوالات خاصی استفاده شد تا شدت عشق و علاقه این افراد بررسی شود. بررسیها نشان داد که این افراد 85 درصد از اوقاتی را که در بیداری هستند به همسر خود فکر میکنند. این تحقیقات نشان داد نگاه کردن به تصویر همسر سابق باعث فعال شدن قسمتهایی از مغز میشود که با پاداش و انگیزه مرتبط هستند. این ناحیه در افراد علاقه مند هم به شدت تحریک میشود و رضایت فرد از زندگی گذشتهاش یا داشتن خاطرات بد از آن دوران معمولا تاثیری در فعالیت این ناحیه ندارد. به عبارت دیگر جدایی برای بسیاری از انسانها بسیار مشکل است و حتی میتواند فرد را با مشکلات عاطفی شدید مانند افسردگی و ناامیدی رو به رو کند. چاره چیست؟ گذشت زمان سبب میشود فرد بتواند منطقیتر در مورد گذشته خود بیندشید و خوبیها و بدیهای آن را بهتر بسنجد. این موضوع سبب میشود او بتواند بهتر در مورد گذشته خود قضاوت کند. این بررسیها همچنین نشان میدهد صحبت کردن در مورد این موضوع یکی از بهترین روشها برای کاهش اثرات آن است. با این کار شرایطی برای مغز فراهم میشود که میتواند بهتر در این مورد تفکر کند و روشهای موثری برای کنار آمدن با آن ابداع کند. برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
نمره خوشبختی شما چند است؟ (تست )خوشبختی موضوعی نسبی است. بعضی از ما اگر در غار زندگی کنیم راضی هستیم و برخی دیگر اگر در قصر باشیم باز هم ناراحت هستیم. دکتر فرناز عطائی متخصص روانپزشکی گفت: در تمام اعصار، اندیشمندان درباره معنای خوشبختی بررسی کرده اند. راستی خوشبختی چیست؟ وی با طرح سوالات زیر میزان رضایت شما را از زندگی ارزیابی می کند. اگر می خواهید بدانید که نسبت به دیگران چقدر خوشبخت هستید، پرسشنامه زیر را تکمیل کنید. 1 ـ وقتی مسابقه ای را می بازم از آن لذت نمی برم.
6 ـ اغلب روزها خیال پردازی می کنم. 8 ـ بیش از اندازه چاق هستم.
امتیاز 12 – 9 : نسبت به دیگران شما انسان خوشبختی هستید. میان انتظاری که از زندگی دارید و آنچه از آن می گیرید تعادلی برقرار کرده اید. اشخاص با امتیاز بالا ، مانند شما ، از تعادل اجتماعی خوبی بهره مندند. شما از آن جهت مورد توجه دیگران قرار دارید که از سیاست "زندگی کن و بگذار زندگی کنند" پیروی می کنید. امتیاز 8 – 5 : شما فراز و نشیبهای خودتان را دارید. اما در اغلب مواقع به شکل متعادل و متوسطی خوشبخت هستید. اشتیاق سوزانی برای تغییر دادن زندگی تان ندارید. شما اگر با اشخاص خوشبخت تر از خود معاشرت کنید در وضعیت بهتری قرار می گیرید. امتیاز 4 – 0: می توانید به مراتب خوشبخت تر از این باشید. جوابهای خود را مرور کنید. سعی کنید ببینید چه می توانید بکنید تا از این که هستید بهتر شوید. توضیحات: 1 ـ غلط. انسان خوشبخت حتی اگر چیزی را از دست بدهد ، باز هم خودش را دوست دارد. او می داند که خصوصیات مطلوب و تحسین برانگیز دیگری دارد و با اتکا به آنها برای خود تصویر ذهنی مثبتی درست می کند. 2 ـ درست. اشخاص خوشبخت به راحتی بیشتری می توانند به خودشان بخندند ، زیرا از تصویر ذهنی مطلوبی برخوردارند. آنها خودشان را بیش از اندازه جدی نمی گیرند. 3 ـ درست. انسان شاد و خوشبخت با دیگران برخوردی همدلانه دارد. او به قدر کافی احساس خوب دارد و از این حیث به کسی غبطه نمی خورد. 4 ـ غلط. انسان خوشبخت می تواند تا حدودی رفتارهای ناخوشایند دیگران را تحمل کند. 5 ـ غلط. نسبت به کسی که خشنود و خوشحال نیست ، انسان خوشبخت از انعطاف لازم برخوردار است. او به راحتی مایوس نمی شود. می تواند زمانهای ناراحتی را تحمل کند و به هدفهای خود برسد. 6 ـ غلط. انسان خوشبخت برای جبران ذهنیتی بد در خیال فرو نمی رود. 7 ـ غلط. افراد خوشبخت آرزوهای زیادی ندارند و با آنچه دارند راضی هستند. 8 ـ غلط. اگر خوشبخت باشید ، در چیزی افراط نمی کنید. افراد پرخور اغلب احساس خوشبختی نمی کنند. 9 ـ درست. افراد خوشبخت آن قدر انعطاف پذیر هستند که از واقعیت فاصله بگیرند و از تصورات دیگران لذت ببرند. 10.غلط. دلیلش روشن نیست ، اما اشخاص خوشبخت به راحتی بیشتری می خوابند. شاید برای آنان که احساس خوشبختی نمی کنند پایان دادن به روز از آن رو سخت است که لحظات لذت بخش کافی را تجربه نکرده اند. از این رو دیرتر می خوابند تا شاید لحظه خوشایندی را تجربه کنند. 11. درست. افراد خوشبخت پذیرای خود هستند و در مقام لعن و نفرین خود حرف نمی زنند. افراد غیرخوشبخت اغلب تصویر جسمانی بدی دارند و درباره خود اندیشه منفی دارند. 12. درست. افراد خوشخبت وقتی اشکالاتشان برملا می شود چیزی از خود کم نمی کنند. آنها می توانند بدون اینکه حالت تدافعی بگیرند ، انتقادات را قبول کنند. برچسب:, :: :: نويسنده : سجاد
چگونه درمقابل دیگران نه بگوییم؟یکی از مشکلات زندگی بیشتر انسانها، مشغول شدن به تعارفات بیحاصل است. متاسفانه گاهی حجم این تعارفات آنقدر زیاد میشود که افراد حاضرند تن به دروغ گفتن بدهند اما به دیگران «نه» نگویند! بدتر از این که برخی افراد حاضرند دروغ بشنوند اما «نه» نشنوند. این موضوع تا بدان جا پیش رفته است که برای خیلی از افراد «نه» گفتن تبدیل به کاربسیار سختی شده است و البته بدتر این که برای بیشتر مردم «نه» شنیدن، مبدل به کار سختتری شده است. بسیاری از افرادی که مدام میخواهند تایید دیگران را دریافت کنند از گفتن «نه» پرهیز میکنند. آنها میخواهند به میل همه رفتار کنند و بدیهی است که به زودی از این کار خسته شده یا دچار اندوه و افسردگی میشوند.
متاسفانه بسیاری از ما میخواهیم از «نه» شنیدن فرار کنیم. ما با «نه» گفتن دیگران احساسی برخورد میکنیم نه منطقی. وقتی کسی نمیتواند یا نمیخواهد کاری را برایمان انجام دهد یا برایش سخت است که به آنچه میخواهیم تن دهد، از او دلخور میشویم و گاهی کینه به دل میگیریم. معلوم نیست چرا حاضر نیستیم منطقیتر باشیم. چرا میخواهیم همه چیز مطابق میل ما باشد و همه کس به دل ما راه بیایند و بدتر این که حاضریم دروغ بشنویم؟
دوم، وقتی نه میشنوید نه را کاملا قبول کنید: یعنی به اطرافیانتان با گفتار و رفتارتان این پیام را بدهید که از صداقت آنها در نه گفتن سپاسگزارید. نرنجید و ناراحت نشوید. بلکه اجازه دهید در آینده هم بتوانند با شما صادق باشند. سوم، نه گفتن طرف مقابل تان را تعمیم ندهید: یعنی اگر یک بار کسی به شما گفت «نه»، گمان نکنید در آینده امکان بله شنیدن از او وجود ندارد و نباید هرگز از او درخواستی کنید. بلکه هر انسانی ممکن است گاهی «نه» بگوید و فقط گاهی امکان انجام دادن کاری را نداشته باشد. توانایی «نه» گفتن و «نه» شنیدن، هنرمندی میخواهد . این هنر را بیاموزید و به فرزندان واطرافیانتان هم بیاموزید.
بعضی از روشهای نه گفتن خیلی نامناسب هستند. نه گفتنهایی از قبیل: دیوانه شدهای، چه شوخی بی مزهای، و… یا شکلی از نه گفتن که معمولا با نوعی حمله و تهاجم و گاهی اهانت به فرد درخواست کننده همراه است نظیر تو اصلا نمیفهمی، حتی شرایط را هم درک نمیکنی، اگه فقط کمی فکر میکردی هرگز چنین درخواستی را نمیکردی، خوب معلوم است که من هرگز وقتم را برای انجام کار بی اهمیتی مثل این هدر نمیدهم. یا باز هم مثل همیشه در خواستهای نابجا، یک کم فکر کن جانم! و… بنابراین بهتر است از همان نه صادقانه استفاده کنیم، پس برای تمرین و در ابتدا توصیه میکنم از نه گفتن به چیزهای کوچک شروع کنید. ضمنا فقط نه بگویید لازم نیست طرف مقابل را زیر سوال ببرید یا تحقیر و تمسخر کنید. اول: فکر کردن به موضوع دوم: نه گفتن اشکال ندارد سوم: در نه گفتن قاطعیت داشته باشید چهارم: با بله الکی خود را ضایع نکنید! پنجم، اگر طرف مقابلتان در فشار است به نرمی «نه» بگویید: موضوعات
پيوندها
|
|||
![]() |